Sonntag, 21. Januar 2007
وصیت‌نامه رهبر
جراید خبر می‌دهند حال و احوالات رهبرخراب است، خیلی هم خراب است. گویا وصیت‌اش هم کرده است. با کمک امدادهای غیبی از بخشی از وصیت‌نامه ایشان باخبر شدم، در آخرین لحظه هم شنیدم که پس از اسعمال نوشدارو حالش کمی بهتر شده است.
پس از انتشار آخرین سروده‌ام در وصف رهبر عظیم الشأن، تعدادی از خوانندگان و دوستان عزیز نوشتند:
آقا شما وقتی مقدّسات امت همیشه در صحنه را این‌جوری به طنز می‌کشید چه جای تعجب که نفرین‌ات ‌بکنند و چه و چه ات بکنند...
و من پاسخ دادم و پاسخ می‌دهم: خاک بر سر آن اُمت و آن ملّت که مقدسات‌اش چند تا آخوند روضه خوانِ قدرت طلبِ مقام‌پرست باشند. یعنی کسانی که با حماقت و با نادانی فطری‌‌شان( مرد رندی و آب زیر کاه بودن با شعور فرق دارد) و با سیاست غلط و عدم آگاهی از مردم‌داری و از مملک‌داری، کشور را تا آستانه‌ی حمله همه‌جانبه از طرف قدرت‌های جهان پیش برده‌اند و خود به بهای از هم‌پاشی‌ی ایران، درخواب اصحاب کهف فرو رفته‌اند. اینک حتا صحبت از استفاده محدود از بمب اتمی است. این یکی
دوم این‌که: این‌ها اگر اهمیتی به روحانی و به مقام روحانیت می‌دادند و برای دین و ایمان ارزشی قایل بودند، مذهب را دست‌آویزی برای حکومت‌کردن قرار نمی‌دادند. و اصولا وارد سیاست نمی‌شدند. مثل آیت‌الله شریعتمداری مثل آقای منتظری، هرچند به اجبار!
صدها روحانی دیگر نیز هم‌اکنون در وطن داریم که بی‌تعلق به امور دنیوی و بدور از زد و بندهای سیاسی به امور معنوی و راهمایی از طریقت ارشاد، مشغولند و سیاست را به سیاستمداران و اهل‌اش واگذار کرده‌اند.
سیاست یعنی دروغ‌گویی، یعنی پشت هم‌اندازی! یعنی قدرت‌طلبی، یعنی کلک، یعنی دورویی، یعنی بلوف. یعنی امروز خدا، فردا شیطان!
دامن روحانیت باید از این کثافت‌ها پاک بماند وقتی آنها خود، خشتک را به لجن آلوده می‌کنند چه توقع از دیگران؟

این هم سروده ‌ای در وصف رهبر و وصیت‌اش
آقا سيد علي بالای منبر
نشسته چار زانو، مثل عنتر
عبا بردوش و دستارش به‌سربود
دلش آکنده از کين و شرر بود
*
دو چشمش سرخ همچون کاسه‌ی خون
سر و رويش پر ازمو، مثل ميمون
نشسته درميان قوم و انصار
دوازده شيخ و چند ملای بيمار
*
يمين اش حاج حسین، آن مرد جلاد
يسارش، آيت الله های شیٌاد
رئيس مجلس‌اش، حداد عادل
ز احکام سياست سخت غافل
*
جنتی، با دو من ريش حنائی
آخوند مشکینی، آن شيخ کذائی
شاهرودی، مونس و يار عزيزش
مکارم، با همان حال مريضش
*
رییس‌جمهور ِ زشتُ دربُ داغون
مثال مرشدش ديوانه‌ی خون
گيلانی، اردبيلی، شهشهانی
دگر آخوند های آن چنانی
*
خلاصه کل اعوان و نصارش
نشسته چهارزانو در کنارش
همه از پای تا سر گوش بودند
مثل بچه‌ی آدم خاموش بودند
*
مقام رهبری با عشوه و ناز
به آرامی سخن بنمود آغاز:
*
" نعوذ الله از ابليس ملعون
خوش آمديد آقايون، خيلی ممنون
پس از حمد و پس از بسمي تعالاه
که ما را داد کلي مکنت و جاه
از آن بيغوله‌ها مارا رها کرد
فراوان کاخ و ويلاها عطا کرد
*
فقط با چوب و با اين دست خالی
زديم برفرق اين ملت حسابی
ز روشنفکر و دانشجو و استاد
همه را يک به يک داديم برباد
فدائی و دموکرات و مجاهد
همه ازبيخ و بُن هستند فاسد
چما قداران ما الحمدُ و لی‌لاه
هميشه مي‌زنند برفرق اين‌ها
*
جنوب مملکت ويرانه کرديم
دو ميليون مرد و زن آواره کرديم
بهشت زهرا‌ي‌تان آباد کرديم
دل صدام حسين را شاد کرديم
*
به‌بخشاییم نفتِ مملکت، مُفت
به سوريه، فلسطين، طاق يا جفت
تتمه اش سهم اولاد رسول است
به درگاه خدا بخشش قبول است
اينشا ءالله تا چند سال ديگر
نباشد قطره اي از نفت ديگر
*
زکرمانشاهی و ترک و بلوچی
ندارند جرأت يک حرف شوخی
هرآنکس صحبت از مام وطن کرد
فضولی کرد و ايرادی بمن کرد
ز ايرانی و ملی، ياد کردی
زبی قانونی‌ها، فرياد کردی
زاعدام های اسلامی بناليد
به خون آريائی‌اش بباليد
فرستیم بر سرش یک شيخ جلاد
که تا نسل‌اش دهد يک باره برباد
به مطبوعاتی ها داديم فرصت
که تا اصلاح فرمايند صُحبت
بفرموديم تا که موضع خويش
بما روشن بفرمايند از پيش
همه اسلامي و بي باک باشند
ز ضد انقلابي پاک باشند
*
نصيحت ها نموديم پای منبر
نشان داديم راه خير از شر
امام جمعه ها در مسجد و صحن
نشان دادند جای دوست و دشمن
*
و ليکن حيف، اين نامه‌نگاران
نمودند مسلمين را فحش‌باران
يکی مي‌گفت: آزادی چنين است
يکی مي‌گفت: اسلامی نه اين است
يکی مي‌گفت: ايران رفته برباد
شده ويران، دل دشمن شده شاد
يکی مي‌گفت: عرب آمد دوباره
وطن ازظلم او شد پاره پاره
يکی از دست آخوند داشت فرياد
يکی ازدست ملا، داد و بيداد
*
يکی مي‌گفت: ايران زنده بادا
يکی مي‌گفت: آخوند مرده بادا
يکی مي‌گفت: مسلمانی نمونده
چند تا آخوند به يک ملت چپونده
*
خلاصه اين چنين پرت و پلاها
به ما تحويل مي‌دادند اینها
فذالک کلهُم گمراه بودند
با ابليس لعين همراه بودند
همه بودند لاکن ابن‌خِنزير
که بازي می‌نمودند با دُم شير
*
همه بودند ضد انقلابی
کتک مي‌خواستند اونهم حسابی
چو حزب الهی ها ازجا پريدند
رپورترها به سوراخی خزيدند
*
به حزب الله چون کرديم اشاره
نمودند خشتک روزنامه پاره
حساب کار خود کردند باقی
شدند خاموش الي يوم التلاقی
نماندی از هياهوها نشانه
چنين است يا اخی دور زمانه
*
سخن گویم کنون بهر همیشه
این ملت بی‌چماق آدم نمیشه
بزور نیزه با شمشیر و تیشه
باید کند آریایی را زریشه
*
وليکن ای عزيزانم که جمعيد
همه چون گاو اعرابی نفهميد
کنون وقت وداع آخرین است
مکان من دیگر زیر زمین است
درخت عمر من پژمرده گشته
جهنم بهر من آماده گشته
وصیت می‌کنم بیدار باشید
ز هرچه ملّی‌یه بیزار باشید
*
پس از من "شاهرود"، آن شیخ هالو
مکد خون وطن را مثل زالو
زخوبی‌های وی دفتر نویسید
مرتب دست و پایش را بلیسید
امام اُمت و رهبر شود او
زیارت می‌نمایندش ز هرسو
به‌مثل او نديده مادر دهر
نه درکوی و نه دربرزن نه درشهر
ز ما خرسند حجاج ابن يوسف
به قانون و به آزادی تفو، تُف

*
سوار زین‌ایم و پا در رکابه
اين ملت طبق معمول خواب خوابه
هنوز هم بعد سی سال لاکتابی
پدر درمی‌آوریم اونهم حسابی
*
شنیدستم که ماه انقلاب است
زمان عيش و نوش بی‌حساب است
هنوز دنيا به کام ما ست ياران
چه غم امت ندارد آب يا نان
به آوای بلند و با قره نی
به رقصيد پای کوبان، مست از می
بچاپيد و بدزديد خون بريزيد
ولی آبروی اسلام را نريزيد
*
دهيد ای دوستان آب حياتم
ز کلّ مؤمنين سهم ذکاتم
*
پایان فرمایشات رهبر
*
حاج حسین شریعتمداری:

الا ای رهبرا، ای نازنينم
ستاره آسمون ماه زمينم
الا ای قائدِ عالی مقامم
هميشه نام تو ورد زبانم
*
جهان از کارهايت مات و حيران
دعاگوی تو لومپن های ايران
سر راهت نشينم خسته خسته
ببافم ريش برايت دسته دسته
*
فدايت مي‌شوم با ريش و با پشم
مرا خاک عبايت سرمه‌ی چشم
چه خدمت‌ها که بر اسلام کردی
دبليو بوش را بد نام کردی
*
الهی من شوم نعلين پايت
بليسم روز و شب خاک قبايت
الهی من شوم قربان نافت
بقربان متکا و لحافت
*
تو ما را درجهان مشهور کردی
بلير و ژاک شيراک را بور کردی
به هرجا بنگرم روی تو بينم
نشان ازخط ابروی تو بينم
*
پس از تو زندگی بر ما حرام است
کار آخوند و ملا ها تمام است
پس از تو حال ما زار و نزار است
نجات ما فقط در الفرار است
*
کنون ملت سراسر قهر و خشمه
آقای احمدی هم کشک و پشمه
زبانم لال، می‌خواهی بمیری؟
بگور هرچه آخوند است برینی؟
من اکنون مي‌دهم آب حياتت
زکل مؤمنين سهم ذکاتت
*
برون آورد آنگه مرد مجنون
زير لباده اش يک کاسه‌ی خون
بدادش دست آن آخوند زاده
بفرما ! خون ايرانی است، تازه
*
امام چهارده با حرص و با آز
نمودی با ولع چاک دهن باز
کشيدی کاسه را سر، فول، تا ته
دوتا عاروق زد گفتا که بَه بَه
عجب شهدی است خون آدميزاد
براوو، مرحبا، آی دست مريزاد
*
خصوصاً خون ايرانی لذيذ است
زنسل آ ريائی و غليظ است
مرا دادی تو با آن جان تازه
در رحمت برويت باز بازه
*
بيا ساقی بده جام دگر را
بيا مطرب بزن ساز دگر را
تعارف کن به يارانم ازاين می
ببّريد ريشه‌ی ايرانی از پی
*
چو هر روزم دهی جامی ازاين را
کنم ويران زمين ايران زمين را
*
آقا سيد علی آنگه به صد ناز
دوتا بشکن زد و زد زير آواز
*
آی حمومی آی حمومی آب حموم تازه کن، جونم آب حموم تازه کن...
*
بقیه‌اش را خودتون به شعرانید، من که بابا خسته شدم دیگه.
آهای بچه یه آبجو باز کن ببینم...
.......................................
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به دنباله بفرستید: Donbaleh

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com