Freitag, 10. April 2009
خاتمی چرا آمد؟ چرا رفت؟
دوست‌داران و طرف‌داران سید محمد خاتمی هنوز گِلهَلو «سر در گُم» هستند؛ مفسرین و تحلیل‌گران نیز در شگفت اندر‌اند، که علت آمدن سید چه بود و دلیل رفتن‌اش کدام؟
من نیز به‌ همین روال، به‌قول بهنود، در فکر غوطه‌اندرم، که چه بگویم و چه بنویسم؟ هر چند نه تفسیر‌‌پردازم و نه تحلیل‌گر.
لاکن همه‌ی علائم و آثار نشان از این دارند که، با همه سنگ‌اندازی‌ها و سیخونک‌های مستقیم و غیرمستقیم رهبر عظیم‌الشأن، مسافرت‌های اُستانی/ انتخاباتی‌ی آقای خاتمی، بویژه استقبالی که مردم محنت‌زده و عاصی در شیراز و بوشهر از وی به‌عمل آورده‌اند، زنگ خطری بوده‌است برای رهبر و مستمسکی شده استد برای مقام عظیم‌الشأن که نه تنها تدارک‌چی و حاجب‌الدوله، که مطیعی مطلق و دست‌بوسی ابلق نیز در همه شؤنات بطلبد.
هر چند امت همیشه در صحنه آگاه و مستحضر است که سید محمد خاتمی با بودن این سیستم متنفر و با وجود این قانون اساسی متحجّر و با حضور این رهبر مقدس متعسّر، کاری از دست‌اش ساخته نیست ولی انتخابات فرصتی‌ را فراهم خواهد آورد تا نفسی تازه کنند، تا از آن فرصت سود برده، نفرت و انزجار مجدد خویش را از مقام معظم رهبری و سیستم مستبد‌اش ابراز دارند، و با این امید زنده بمانند، که از پس امروز بود فردایی ...
طرفه این‌که گیریم آقای خاتمی، ذوب در ولایت مطلقه سید علی نیست، چون هم سواد و معلومات‌اش از او بیش‌تر است و هم قد و قامت‌اش از وی بلند‌تر. و به‌احترام تیتر و عنوان دکتری‌اش هم شده حاضر نیست مثل احمدی‌نژاد تا کمر دولا شود و بوسه بر دست کسی بزند، که تا دیروز، یعنی آن زمان که سید درجه‌دار و افسر ارتش شاهنشاهی بود و سرباز و سرجوخه جلو‌اش خبردار می‌ایستادند، او، یعنی رهبر، که هنوز به‌مقام ولایت و به تقدُس نرسیده بود، روضه‌ی پنج تومانی می‌خواند و بزرگ‌ترین افتخارش فرار از خدمت سربازی و در نتیجه به زندان رفتن بود، تا بعدها، پس از انقلاب، به آن افتخار کند و از مزایایش برخوردار گردد. آری سید جا و مقام دیگری دارد هر چند در مجموع او هم از قماش آخوند است و بارها اقرار کرده‌است که مصلحت نظام را بر هر مصلحتی ترجیح می‌دهد، خواه مصلحت ملی باشد خواه اقتصادی، سیاسی باشد یا اجتماعی، حقوق بشری باشد یا هر کوفت و زهر مار دیگری ... و در این راستا هیچ شوخی هم سرش نمی‌شود. می‌خواهند دانشجویی را از پنجره پرت کنند، یا زنجیره‌وار بی‌گناه و با‌گناه را سر ببرند. یا شکنجه بکنند، سنگسار، جرثقیل ... چه و چه ... نظام اسلامی آخوندی و مصلحت‌اش مهم است و بس ...
طنز روزگار که همین "دکترین" عوام‌فریب بلای جان‌ سید شد و با چنان سرعتی انصراف داد که دوست و دشمن انگشت به‌دهان ماندند.
ولی مگر چه بود؟ چه شد، چه گذشت که چنین شد؟
منابع نیمه مخفی، نیمه رسمی خبر می‌دهند رهبر، پس از این‌که اطمینان حاصل می‌کند، مردم این بار نه بیست میلیون، بل‌ چهل میلیون!!! رأی به نفع خاتمی به صندوق‌ها خواهند ریخت و هدف از این عمل یک تو دهنی محکم به دولت و طرف‌داران پیش‌پرده و پس پرده‌اش است، بلافاصله دست به‌کار می‌شود و پس‌از آوردن «میر حسین» به‌میدان، پیغامی برای سید می‌فرستد بدین مضمون: که با توجه به حمایت‌های مکرر حضرت‌عالی از مصلحت نظام اسلامی‌ و استحضار مستمر ما از این مطلبِ خیر، که جنابعالی حتا دین و ایمان را در گرو این مصلحت قرار می‌دهید و حاضرید جان ناقابل نیز فدایش کنید، لذا تصور می‌فرماییم کنون زمان آن فرا رسیده است که این الزام را در عمل نشان دهید و مثل خانم « بی‌نظیر بتول» خلعت شهادت به‌تن کنید، که شهادت و شهادت‌طلبی شیوه فدائیان نظام ما است. رهبر اضافه کرده است شما برای قربانی شدن در راه نظام چه چیز تان از یک خانم هندی‌ی ساری‌پوش پاکستانی کم‌تر است؟
و ادامه داده است: من نیز به قولی که به علمای اعلام و آیات عظام و حجج اسلام داده‌ام عمل می‌کنم و یک تشییع جنازه رسمی مفصل و یک خاکسپاری دولتی مجهز برایتان تدارک می‌ببینم و تمام رؤسای دولت‌های آفریقایی بویژه کوفی عنان سابق و هوگو چاوز، فیدل کاسترو، پرزیدنت مورالس، و صد البته بشار اسد و خالد مشعل و سید حسن لبنانی و تمام رزمندگان انتحاری کمربندی خاورمیانه را به تهران دعوت می‌کنم، ناهار و شام‌شان هم با من ... با دولت ... البته راه دیگری نیز وجود دارد ...
سید طفلکی هول شده، گویا مدتها منتظر چنین پیامی بوده است تا بار سنگین کاندیداتوری را با سرعتی معادل سرعت برق از دوش‌اش بر دارد، که گفته‌اند خیری که در شتاب هست در تأخیر نیست..

در خانه، هِن هِن‌کنان، از راه نرسیده به مادر بچه‌ها می‌گوید: شوخی شوخی می‌خواهند ما را شهید کنند! نخواستیم بابا ... خّر ما از کره‌گی دُم نداشت ... من از همون اول نمی‌خواستم کاندید بشوم ولی از بس این ممدلی تو گوشم خواند...
و عیال جواب داده بوده: این ممدلی را همین ‌جوری نبینش ها ... نصف دیگرش زیر زمینس ها، به‌قول ننه بزرگم فلفل نبین چه ریزه... مزه‌اش بچش چه تیزه... لابد می‌خواسته باز خودش رئیس صدا و سیما بشه ...
و سید گفته بوده است: اختیار دارید خانم، امروزه اگر پستی کم‌تر از وزیر کشور یا رئیس مجلس یا رئیس قوه قضائیه به کسی پیشنهاد بکنی مثل بچه ازت قهر می‌کنه...
و عیال آهسته زیر لب زمزمه کرده بوده است: منو بگو فکر می‌کردم این پست‌ها در دست رهبر مطلق است...!!!
و سید جواب داده بوده: پس فکر کردی دستِ منه؟
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به دنباله بفرستید: Donbaleh

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com