جراید خبر میدهند حال و احوالات رهبرخراب است، خیلی هم خراب است. گویا وصیتاش هم کرده است. با کمک امدادهای غیبی از بخشی از وصیتنامه ایشان باخبر شدم، در آخرین لحظه هم شنیدم که پس از اسعمال نوشدارو حالش کمی بهتر شده است. پس از انتشار آخرین سرودهام در وصف رهبر عظیم الشأن، تعدادی از خوانندگان و دوستان عزیز نوشتند: آقا شما وقتی مقدّسات امت همیشه در صحنه را اینجوری به طنز میکشید چه جای تعجب که نفرینات بکنند و چه و چه ات بکنند... و من پاسخ دادم و پاسخ میدهم: خاک بر سر آن اُمت و آن ملّت که مقدساتاش چند تا آخوند روضه خوانِ قدرت طلبِ مقامپرست باشند. یعنی کسانی که با حماقت و با نادانی فطریشان( مرد رندی و آب زیر کاه بودن با شعور فرق دارد) و با سیاست غلط و عدم آگاهی از مردمداری و از مملکداری، کشور را تا آستانهی حمله همهجانبه از طرف قدرتهای جهان پیش بردهاند و خود به بهای از همپاشیی ایران، درخواب اصحاب کهف فرو رفتهاند. اینک حتا صحبت از استفاده محدود از بمب اتمی است. این یکی دوم اینکه: اینها اگر اهمیتی به روحانی و به مقام روحانیت میدادند و برای دین و ایمان ارزشی قایل بودند، مذهب را دستآویزی برای حکومتکردن قرار نمیدادند. و اصولا وارد سیاست نمیشدند. مثل آیتالله شریعتمداری مثل آقای منتظری، هرچند به اجبار! صدها روحانی دیگر نیز هماکنون در وطن داریم که بیتعلق به امور دنیوی و بدور از زد و بندهای سیاسی به امور معنوی و راهمایی از طریقت ارشاد، مشغولند و سیاست را به سیاستمداران و اهلاش واگذار کردهاند. سیاست یعنی دروغگویی، یعنی پشت هماندازی! یعنی قدرتطلبی، یعنی کلک، یعنی دورویی، یعنی بلوف. یعنی امروز خدا، فردا شیطان! دامن روحانیت باید از این کثافتها پاک بماند وقتی آنها خود، خشتک را به لجن آلوده میکنند چه توقع از دیگران؟
این هم سروده ای در وصف رهبر و وصیتاش آقا سيد علي بالای منبر نشسته چار زانو، مثل عنتر عبا بردوش و دستارش بهسربود دلش آکنده از کين و شرر بود * دو چشمش سرخ همچون کاسهی خون سر و رويش پر ازمو، مثل ميمون نشسته درميان قوم و انصار دوازده شيخ و چند ملای بيمار * يمين اش حاج حسین، آن مرد جلاد يسارش، آيت الله های شیٌاد رئيس مجلساش، حداد عادل ز احکام سياست سخت غافل * جنتی، با دو من ريش حنائی آخوند مشکینی، آن شيخ کذائی شاهرودی، مونس و يار عزيزش مکارم، با همان حال مريضش * رییسجمهور ِ زشتُ دربُ داغون مثال مرشدش ديوانهی خون گيلانی، اردبيلی، شهشهانی دگر آخوند های آن چنانی * خلاصه کل اعوان و نصارش نشسته چهارزانو در کنارش همه از پای تا سر گوش بودند مثل بچهی آدم خاموش بودند * مقام رهبری با عشوه و ناز به آرامی سخن بنمود آغاز: * " نعوذ الله از ابليس ملعون خوش آمديد آقايون، خيلی ممنون پس از حمد و پس از بسمي تعالاه که ما را داد کلي مکنت و جاه از آن بيغولهها مارا رها کرد فراوان کاخ و ويلاها عطا کرد * فقط با چوب و با اين دست خالی زديم برفرق اين ملت حسابی ز روشنفکر و دانشجو و استاد
همه را يک به يک داديم برباد
فدائی و دموکرات و مجاهد همه ازبيخ و بُن هستند فاسد چما قداران ما الحمدُ و لیلاه هميشه ميزنند برفرق اينها * جنوب مملکت ويرانه کرديم دو ميليون مرد و زن آواره کرديم بهشت زهرايتان آباد کرديم دل صدام حسين را شاد کرديم * بهبخشاییم نفتِ مملکت، مُفت به سوريه، فلسطين، طاق يا جفت تتمه اش سهم اولاد رسول است به درگاه خدا بخشش قبول است
اينشا ءالله تا چند سال ديگر نباشد قطره اي از نفت ديگر * زکرمانشاهی و ترک و بلوچی ندارند جرأت يک حرف شوخی هرآنکس صحبت از مام وطن کرد فضولی کرد و ايرادی بمن کرد ز ايرانی و ملی، ياد کردی زبی قانونیها، فرياد کردی زاعدام های اسلامی بناليد به خون آريائیاش بباليد فرستیم بر سرش یک شيخ جلاد که تا نسلاش دهد يک باره برباد به مطبوعاتی ها داديم فرصت که تا اصلاح فرمايند صُحبت بفرموديم تا که موضع خويش بما روشن بفرمايند از پيش همه اسلامي و بي باک باشند ز ضد انقلابي پاک باشند * نصيحت ها نموديم پای منبر نشان داديم راه خير از شر امام جمعه ها در مسجد و صحن نشان دادند جای دوست و دشمن * و ليکن حيف، اين نامهنگاران نمودند مسلمين را فحشباران يکی ميگفت: آزادی چنين است يکی ميگفت: اسلامی نه اين است يکی ميگفت: ايران رفته برباد شده ويران، دل دشمن شده شاد يکی ميگفت: عرب آمد دوباره وطن ازظلم او شد پاره پاره يکی از دست آخوند داشت فرياد يکی ازدست ملا، داد و بيداد * يکی ميگفت: ايران زنده بادا يکی ميگفت: آخوند مرده بادا يکی ميگفت: مسلمانی نمونده چند تا آخوند به يک ملت چپونده * خلاصه اين چنين پرت و پلاها به ما تحويل ميدادند اینها فذالک کلهُم گمراه بودند با ابليس لعين همراه بودند همه بودند لاکن ابنخِنزير که بازي مینمودند با دُم شير * همه بودند ضد انقلابی کتک ميخواستند اونهم حسابی چو حزب الهی ها ازجا پريدند رپورترها به سوراخی خزيدند * به حزب الله چون کرديم اشاره نمودند خشتک روزنامه پاره حساب کار خود کردند باقی شدند خاموش الي يوم التلاقی نماندی از هياهوها نشانه چنين است يا اخی دور زمانه * سخن گویم کنون بهر همیشه این ملت بیچماق آدم نمیشه بزور نیزه با شمشیر و تیشه باید کند آریایی را زریشه * وليکن ای عزيزانم که جمعيد همه چون گاو اعرابی نفهميد کنون وقت وداع آخرین است مکان من دیگر زیر زمین است درخت عمر من پژمرده گشته جهنم بهر من آماده گشته وصیت میکنم بیدار باشید ز هرچه ملّییه بیزار باشید * پس از من "شاهرود"، آن شیخ هالو مکد خون وطن را مثل زالو زخوبیهای وی دفتر نویسید مرتب دست و پایش را بلیسید امام اُمت و رهبر شود او زیارت مینمایندش ز هرسو بهمثل او نديده مادر دهر نه درکوی و نه دربرزن نه درشهر ز ما خرسند حجاج ابن يوسف به قانون و به آزادی تفو، تُف
* سوار زینایم و پا در رکابه اين ملت طبق معمول خواب خوابه هنوز هم بعد سی سال لاکتابی پدر درمیآوریم اونهم حسابی * شنیدستم که ماه انقلاب است زمان عيش و نوش بیحساب است هنوز دنيا به کام ما ست ياران چه غم امت ندارد آب يا نان به آوای بلند و با قره نی به رقصيد پای کوبان، مست از می بچاپيد و بدزديد خون بريزيد ولی آبروی اسلام را نريزيد * دهيد ای دوستان آب حياتم ز کلّ مؤمنين سهم ذکاتم
*
پایان فرمایشات رهبر
*
حاج حسین شریعتمداری:
الا ای رهبرا، ای نازنينم ستاره آسمون ماه زمينم الا ای قائدِ عالی مقامم هميشه نام تو ورد زبانم * جهان از کارهايت مات و حيران دعاگوی تو لومپن های ايران سر راهت نشينم خسته خسته ببافم ريش برايت دسته دسته * فدايت ميشوم با ريش و با پشم مرا خاک عبايت سرمهی چشم چه خدمتها که بر اسلام کردی دبليو بوش را بد نام کردی * الهی من شوم نعلين پايت بليسم روز و شب خاک قبايت الهی من شوم قربان نافت بقربان متکا و لحافت * تو ما را درجهان مشهور کردی بلير و ژاک شيراک را بور کردی به هرجا بنگرم روی تو بينم نشان ازخط ابروی تو بينم * پس از تو زندگی بر ما حرام است کار آخوند و ملا ها تمام است پس از تو حال ما زار و نزار است نجات ما فقط در الفرار است * کنون ملت سراسر قهر و خشمه آقای احمدی هم کشک و پشمه
زبانم لال، میخواهی بمیری؟
بگور هرچه آخوند است برینی؟ من اکنون ميدهم آب حياتت زکل مؤمنين سهم ذکاتت * برون آورد آنگه مرد مجنون زير لباده اش يک کاسهی خون بدادش دست آن آخوند زاده بفرما ! خون ايرانی است، تازه * امام چهارده با حرص و با آز نمودی با ولع چاک دهن باز کشيدی کاسه را سر، فول، تا ته دوتا عاروق زد گفتا که بَه بَه عجب شهدی است خون آدميزاد براوو، مرحبا، آی دست مريزاد * خصوصاً خون ايرانی لذيذ است زنسل آ ريائی و غليظ است مرا دادی تو با آن جان تازه در رحمت برويت باز بازه * بيا ساقی بده جام دگر را بيا مطرب بزن ساز دگر را تعارف کن به يارانم ازاين می ببّريد ريشهی ايرانی از پی * چو هر روزم دهی جامی ازاين را کنم ويران زمين ايران زمين را * آقا سيد علی آنگه به صد ناز دوتا بشکن زد و زد زير آواز * آی حمومی آی حمومی آب حموم تازه کن، جونم آب حموم تازه کن... * بقیهاش را خودتون به شعرانید، من که بابا خسته شدم دیگه. آهای بچه یه آبجو باز کن ببینم...
مطلب را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به دنباله بفرستید:
|
Donnerstag, 18. Januar 2007
خطبه نماز جمعه این هفته
بسمه تعالی و بهی نستعین و الحمد و لیلاه ربالعالمین
لاکن اینها که میآیند و میگویند ما هستیم ملت، ما هستیم امُت و میآیند و میگویند ما میخواهیم آزادی، ما میخواهیم رفراندوم و هی میآیند و میکُونند تظاهرات و میکُونند تجمعات، و اغتشاشات، و شلوغ آلات... اينها، اين شما ها، عاقل باشید، شما ها ساکت باشید، نکنيد اين طور که بوکونيد ايراد دولت اسلامی را و بوکونيد تضعيف اسلام عزيز را، و بیایید و بوکونید رییس جمهور محبوب را...مظلوم را...شما رفراندوم میخواهید چه بوکونید؟ ما که خر نیستیم بدهیم اجازه این رفراندوم را تا شماها بیایید و نابود بکنید این حکومت الله را؟ شما فکر این را کردهاید که ما پاسخ ائمه اطهارچی بدهیم؟ پاسخ نکیر و منکر چی بدهیم تو اون دنیا؟ اگر بیایند و بپرسند شماها کجایودید؟ دادید اجازه این همهپرسی را؟ من توصیه میکنم به برادران بسیج و به خواهران بسیجه و به انصار حزبالله و به خوهران زینبه! بزنید اینها را با چماق، آدم بکنید این ها را باچماق، چماق خوب است، چماق ثواب دارد ! در حدیث آمده است : یا ایهاالذین آمنو و ُمؤمنو اَخذُو الَچُماق فی ایَدیکُم و یَفردوُن فیالِمَغزالانِسان وَالحیوان و لا تخَف اِنکُم واردُون فیِالِجِنه و اِنهُم شیرجه فیالجَهنم. اِنَاللهِ یُحِبُالچماقین ... یعنی جه؟ یعنی شما چماق را تو دستتان بگیرید و فرود بیاورید بر مغز انسان و حیوان و خوفی هم نداشته باشید، شماها اینشالا به بهشت وارد و اونها به جهنم سرازیر خواهند شد. بدرستیکه خداوند چماقداران را دوست میدارد.... حالا چرا حدیث تفاوتی بین انسان و حیوان قایل نشدهاست؟ شما نمیدانید؟ بنده میدانم. اگر فرض بفرمایید کسی بیاید و روی دوتا پاهایش راه برود، ما نمیتوانیم بیاییم و بگوییم این انسان هست! مرغ هم روی دو تا پایش راه میرود، گوریل هم روی دوتا پایش راه میرود، صدام ملحد عفلقی هم روی دوتا پاهایش راه میرفت، خُب ما که نمیتوانیم بیاییم و بگوییم اینها انسان هستند! * بنده هم نصیحت میکنم این خانومها را، این ضعیفهها را و این جمهور مردم را ... هی نگوئيد امت می خواهد آزادی، امت میخواهد دمکراسی! این یعنی چه؟ امت ساکت باشد! امت عاقل باشد! امت شلوغ نکند! مگر اينجا ممالک فرنگستان است که شما ميخواهيد دموکراسی؟ مگر اينجا ممالک آمريکا است که شما ميخواهيد آزادی؟ من تو دهن آزادی میزنم، من تو دهن دموکراسي ميزنم، من تو دهن رفراندوم میزنم. امت ساکت باشد! من خودم امت درست میکنم، من نصيحت ميکنم اين امت را! نکنيد اينطور که بوکونيم شما را بيرون ازاين مملکت و بياوريم بجای شماها يک امت ديگر را... همون امت همیشه آواره را! شما ديديد، شما ملاحظه فرمودید، اونها شلوغ کردند و فرار کردند ازاين مملکت، اون پدر کرد و بيرونش کردند ازاين مملکت، در بُرج شهريور، سنه ۲۰، و اون پسر کرد و بيرونش کردند از اين مملکت در بُرج بهمن، سنه ۵۷ .... وما کردیم و بیرون مان کردند از این مملکت در پونزدهم بُرج خرداد 1341 حالا شاید هم شونزه خرداد 1342 بوده است، بنده درست یادم نیست، شما بهتر یادتون هست... حالا هم میخواهند بیرون بوکنند ماها را از این مملکت، این دفعه با رفراندوم... لاکن ما حالا آمدهايم و اونها رفتنهاند و اگر ما برويم اونها برميگردند و اگر اونها برگردند ما میرویم و هر چقدر اونها بروند ما برمیگرديم و هر چقدر ما برگرديم اونها ميروند و اصولا انقلاب ما با همين جور رفت و آمدها شروع شد ... * اُمت ساکت باشد، امت خاموش باشد، هی نگوئيد اقصاد مملکت کذا و کذا شدهَ است. من بارها تذکر دادهام اقتصاد مال خر است... لاکن بنده نمیخواهم شما خر باشيد، بنده میخواهم شما آدم باشيد شما اقتصاد می خواهيد چه بوکونيد؟ شما اگر ملاحظه میفرمائيد در ممالک عَنگلَستان يا در ممالک فرنگستان اقتصاد مملکت توسعه پیدا کرده است، اين معنا دلالت بر اين دارد که اونها همه خر هستند، لاکن شماها خر نيستيد شماها بلا نسبت آدم هستيد، شماها اقتصاد میخواهيد چه بوکونيد؟ اين اقتصاد که ميگويند، این فقط یک کلمه است. شما میدانید اگر همینجوری به این شلوغبازیهاتون ادامه بدهید و هی دنبال این آقای رفراندوم بدوید، دیگه همین قحطی و گشنگی و بدبختی و توسریخوری هم که الآن دارید دیگه ندارید... * بنده خودم در رسالهی: الانحار بالتحرير فيالزمهرير والتقرير بالعنزار فيالاَنظار وَالادبار، کشف کرده ام و تحريرکردهام و نگارش کردهام که : « الاقِتصاد بَهرالانِسان کِما عينهُو اليُونجِه بَحر َالحَيوان » يعنی چه ؟ يعنی اقتصاد برای انسان مثل يونجه برای حيوان است! لا کن شما بحمدالله حيوان نيستيد، شماها آدم هستید، ما برای خربوزه انقلاب نکرديم، ما برای اسلام انقلاب کرديم و برای انقلاب انقلاب کرديم و شما نکرديد و ما کرديم... انقلاب را... و این اينجوری نباشد که يکی بوکوند يکی نکوند، وحدت کلمه حفظ بشود. هی نگوئيد ما فکر میکنيم ممکناست يکروز اينجور بشود و فکر ميکنيم ممکناست يکروز اونجور بشود .. شماها غلط ميکنيد فکر ميکنيد، اصولا فکر کردن به شما نيامده است، این رهبروامانده، این علی گدا، اين آقا، که حالا بنده نمیخواهم اینجا اسماش را بیاورم... این خودش ولی امراست، این خودش ولايت مطلقه است، اين خودش به جای شماها فکر میکند... ايشون اگر تشخيص بدهد اين کار درست است، ميگويد خُب بروید بوکونيد! درست است، و اگر تشخيص بدهد اونکار درست نيست، ميگويد نکونيد درست نيست... شما دیگر چرا مغز خودتان را و افکار خودتان را اینجوری و اونجوری خسته میکنید؟ * لاکن اینها که میآيند و میگويند اگر يک مغز به جای ۷۰ ميليون مغز فکر بکند اون مغز پوک ميشود، عليل میشود ...ترک برميدارد، از جايش جُم میخورد، پيچمهرههايش ُشل ميشود ...چه ميدانم... قلوه سنگ و قورمهسبزی... این... شما ها گوشتتان به اين حرفها بدهکار نباشد، اينها حرفهای طاغوتی است، شما اين حرفها را ازاين گوشت داخل و از اون گوشت بيرون بوکونيد، اينها همهاش تقصير آمريکا است، اينها، این آقای آمریکا، اینها نفت مارا بردند بجايش مجتمع صنعتی به ما تحويل دادند، ثروت مارا بردند بجايش ناو جنگی به ما تحويل دادند، پول مارا بردند و بجايش جت جنگی به ما تحويل دادند، چه ميدانم آدامس و بمبوله بما تحويل دادند. ما طياره جنگی میخوا هيم چه بوکونيم ؟ مجتمع صنعتی میخواهيم چه بوکونيم ...؟ مگر ما در صدر اسلام جهاز جنگی داشتهايم که حالا داشته باشيم؟ مگر ما درصدر اسلام مجتمع پترو...پترو...پترو چی چی داشتهايم که حالا داشته باشيم؟ اينها، اين آقای آمريکا، اينها... رجال ما را بردند و بجايش استاد و دکتر و پروفسور به ما تحويل دادند... اينها جوانان عزیز ما را گمراه کردند، آنها را بردند و بهجايش مهندس و روشنفکر بهما تحویل دادند... * مگر ما چه ميگوئيم ؟ ما ميگوئيم آقاي مهندس! آقای روشنفکر! تو غلط میکنی که فکرت روشن شدهاست... مگر فکر ما تاريک است که فکر تو روشن شدهَ است؟ ما ميگوئيم ما اين همه کوير داريم... این همه بيابون داريم... زمين لميزرع داريم ...مسیله داریم... لاکن اين ککه، اين روشنفکر، این آقا رفته است وسط دريا چال کنده است که میخواهد چه بوکوند..؟ میخواهد نفت در بياورد.... خب اين آقا نميداند اين نفتی که اين جوری در بيايد و با آب قاطی بشود، این نفت دیگه بدرد عمه رفسنجانی میخورد...ما همچين نفتی ميخواهيم چه بوکونيم...؟ آقای روشنفکر! آقای مهندس! ما هر بدبختی میکشیم ازدست شماها میکشیم ...از دست همين شما جوانها میکشیم، ما هر رنجی داريم از دست همين دانشجوها داريم...اينها به اسافل خودشان مینازند، اینها به اجداد خودشان افتخار میکنند! میگويند اسافل ما برای ما مهم هستند، ميگويند ما هستيم فرزتدان داريوش... ما هستيم فرزندان کوروش...ميگويند اینها براي ما محترم هستند، اين آقایون نميدانند که اين اسافل آقایان؛ این آقای کوروش ، این آقای داریوش، اینها دو هزار و پانصد سال ما را مستعمره کرده بودند... اینها میخواستند نابود بکنند اسلام را ... حکومت لاییک و حزب کمونیست میخواستند اینها
* لاکن بنده ميدانم... اين تخم لق را اين آقای آمريکا توي دهان اين آقایون اندازيده است...انداختهاست... بنده به علمای اعلام و به آيات عظام و به حجج اسلام توصيه ميکنم و نصيحت ميکنم درس عبرت بگيرید از این هاشمی، از این مغولزاده و از اون ملای طبسی، از اون واعظ حبشی، شما هم عروس هاي حاملهتان را بفرستید آمریکا، بفرستید کانادا، برای وضع حمل! اين نوه های شما اين اولادهای شما اونجا متولد ميشوند و اگر مثل خودتون زياد خر نباشند میتوانند بعدها اونجا رئيس جمهور بشوند، مگر اين آقاي دبليو دبلیو چه جوري رئيس جمهور شد ؟ و ما اين شاءالله، در آينده، اين آمريکای مستکبر را اين جوری تسخیر میکنیم و تصرف ميکنيم و فتح میکنیم و نفوس اسلام را اینجوری اونجا توسعه میکنیم و اینشالا از مملکتشون يک بیغوله و یک زباله دانی، درست میکنیم... اينشا الله...و اینجوری تنبیهشون میکنیم اینشالا ...و اين جوانها هم که اينجاها شلوغ ميکنند، بيرونشون ميکنيم اینها را...اين شالله...ما اينجور آدمها را میخواهیم چه بوکونیم اینجا...؟ بجای اینکه بروند مسجد دعا بکنند، میآیند و هی شلوغ میکنند و هی آزادی میخواهند و هی رفراندوم میخواهند، هی ماهواره و اینترنت و چه و چه ميخواهند؟ بروند همونجا پناهنده بشوند... بنده هم اینجا دعا می کنم برای شماها ... که این شالله همه شما به رحمت خدا بروید و ما اینجا بهکار و کاسبی مون برسیم .... السلام و عليکم و رحمةالله و برکاته... آهاي بچه يک قندپهلو بیار...خسته شدم... هِخ تُف ...