مناطره خصوصی دکتر محمود احمدی نژاد با موسوی، رضایی، کروبی، همزمان و در یک جلسه
مجری برنامه: بسمالله رحمان رحیم... بنده با عرض سلام خدمت آقایون و احوالپرسی با بینندگان عزیز، خیر مقدم میگویم بهشماها، خوش آمدید به این جلسه مناظره، بنده با اجازهتون زیرسیگاریها، فنجونها و قندونها را گفتم از روی میز جمع بکنند تا، زبانم لال، کنترل از دستتون خارج نشه و با شکستن سر و صورت و کول و چانه و چونه همدیگه ما را مجبور نکنید آمبولانس خبر کنیم. گلدانها را هم گفتم از روی میز بردارند و گُلهای مصنوعی را هم که ملاحظه میفرمایید همینطوری روی میز ولو کردهایم. صندلیها را هم گفتیم کمی بیش از حد معمول از هم جدا بچینند تا فرصت گاز گرفتن، تنه زدن و تُف کردن به کسی داده نشده باشد. بنده همچنین خواهش میکنم از عاروق بیجا و از انگشت تو دماغکردن و از صدور گازهای سّمی، جدا خودداری بفرمایید....یک نکته دیگر هم عرض میکنم و زحمت را کم کرده شما را بهخدا میسپارم. سپس رو به دوربین:
من فلسفه مناظره آقایان موسوی و کروبی و رضایی را با هم نفهمیدم. اگر منظور اعلام برنامههای انتخاباتی است که این را در کمپین انتخاباتی خودشون انجام دادند و انجام میدهند. صدا و سیما هم که به هریک سهمیه پخش برای اعلان برنامههایشان، رایگان، در اختیارشون گذاشته است؛ بنا بر این مناظره این سهتا باهم، یا علیه هم نفهمیدیم دیگه چه صیغهایست؟ مگه تو آمریکا اینجوری مناظره میکنند که ما هم بکنیم؟ مناظره با کاندیدایی که فعلا بر سر کار است، یعنی با آقای دکتر احمدی نژاد، خُب ... حرف دیگریست چون این سه نفر ایشان را بهچالش طلبیدهاند و میخواهند با هاش رقابت کنند.
حالا کاری ندارم که بنده اسم این جنجال و هیاهو را نمیتوانم مناظره بگذارم. شاید بشود به آن گفت: مرافعه، منافقه، مناصحه، منازله، ملامسه. یا بشود گفت: مکابره، مضاربه، مشاجره، مخادعه، مخاصمه، مسارعه و چه میدانم متارکه. مکایده، منافسه و چه و چه ... نه مناظره! بگذریم، به بنده حقوق میدهند تا به این مصاحبه یا مجادله صّم و بُکم نظارت بکنم ... شما هر چه میخواهید تو سر هم بزنید... حالا برویم سر اصل مطلب ... ما قبل از شروع برنامه شیر خط کردیم و قرار شد جناب آقای پروفسور دکتر محمود احمدی نژاد مباحثه و منازعه را آغاز بکنند و خودشان هم سخنگوی پایانی باشند. بقیه آقایون هم هر کدام میتوانند با رعایت نزاکت و به نوبت چند ثانیهای گپ بزنند. آقای دکتر بفرمایید! احمدی نژاد چند بار ابرو میاندازد، چند بار هم زبانش را در میآورد، کفهای گوشه لبهایش را نیز با انگشت پاک میکند، دستمال یادش رفته با خودش بیاورد، سپس اینچنین آغاز سخن میکند: بسمالله الرحمنالرحیم. لاحول ولا قوة الّی بالله العلیالعظیم. الصلاةُ و السلام علی عبادالله الصالحین والمخلصین والچاکرین و لعنتالله علی المفسدین المستضعفین. قال الحدیثالمعتبر از قول امامالخامسالسامع الثالثین که اخذو الچماق بین یدیکم و یفردون فیالمغز الانسان المخالفون المتظاهرون علیالخصوصالدانشجویون والاصلاحطلبون و لا تخَف انّکُم واردون فیالجنة و انهُم شیرجه فیالجهنم. انالله یُحبُ الچماقین. * موسوی: آقای مجری! نفهمیدم، قرار است منازعه بهزبان فارسی صورت بگیره یا به عربی؟ مجری: آقای برادر مهندس، ساکت باشید، اجازه بدید دکتر حرفاش را بزند، هی حرفاش را قطع میکنید، مگه «ضرم» دارید؟ موسوی رو به مجری: من کی حرف ایشون رو قطع کردم من یک انقلابی هستم من در خدمت امام بودهام، من یار و مونس امام بودهام، هر وقت هم با رئیسجمهور وقت دعوام میشد امام طرف مرا میگرفت، من فقط یک سؤال طرح کردم. هی نمیگذارید من حرف بزنم، این مردک (اشاره به رئیسجمهور) چهار سال است تواین مملکت ریده، حالا هم نمیگذارید حرف بزنیم... مجری: آقی موسوی لطفا نزاکت کلام را رعایت بفرمایید، شما بیست سال حرف نزدید حال میخواهی سکوت بیست سالهات را همین امشب و همین حالاتلافی بکنی؟ این که نمیشود برادر، من شما را دوست دارم، من دلم برای شما میسوزه... احمدی نژاد پروندهای را از زیر میز بیرون میکشد و تصویر زن محجبهای را بالای یک نوشته به تماشاچیان نشان میدهد و به موسوی میگوید میخوای بگم این کیه؟ موسوی سرک میکشد تصویر را ببیند احمدینژاد تصویر را میدزدد میگوید بگم کیه؟ بگم گیه؟ موسوی: آقا این چه وضعیه؟ تا بحال هیچکس عکس همسر محجبه مرا ندیده است، آقا چرا تو دوربین نشان همه میدهی؟ آقای احمدی نژاد، برادر من، من شما را دوست دارم من دلم برای شما میسوزد. احمدی: من هم شما را دوست و دلم براتون میسوزد، ولی بهمن بگو اون ضعیفه کیه که در کنار شما براتون تبلیغات انتخاباتی میکنه؟ موسوی: من هم شما را دوست دارم، ایشون خانم من است، دوتا فوق لیسانس داره، استاد دانشگاه است، رئیس دانشگاه الازهر است، ده سال طول کشید تا دکتراش رو گرفت شما حالا ... احمدی حرفاش را قطع میکند: چی ... ده سال طول کشید تا دکتراش گرفت؟ سپس رو به مجری: آقا من خودم دکتر هستم دکتر راسی راسی هم هستم، مگر دوره دکترا چهار سال نیست؟ این ضعیفه کجا دکتر گرفته که ده سال طول کشیده است؟ مجری: آقای دکتررئیسجمهور، از من نپرسید بنده اینجا فقط یک کرونومتر هستم ... کروبی: آقا چرا عکس عیال مردم را تو تیلی ویزیون نشون میدی؟ نکنه دکتری خودت هم مثل دکتری کردان قلابیه؟ احمدی: تو شلوغاش نکن، بیا اول بهمن بگو چرا عکس عیال مرا تو روزنامه اعتماد ملیات چاپ کردی؟ کروبی: اون روزنامهای که تو دیدی تیتر "ملی" نداشت. اون فقط " اعتماد" خشک و خالی بود، مال من نبود، خیط کردی، عکس زنهایی هم که توش بودن همه تو چادر سیاه پیچیده شده بودند، تو از کجا عیال خودت را پیچیده تو چادر تشخیص دادی؟ تو بیا اول بگو اصلا چرا هاله نور دیدی؟ آمریکا کی و کجا میخواست تو را بدزدد؟ تو چه بدردشان میخوردی که بیایند تو را بدزدند؟ مگه آدم قحط بود؟ مگه جورج بوش میخواست تو را بخاطر هولوکوست ترشی بیاندازه؟ این خط خطیها چیه که به اسم " آمار " بهما نشون میدی؟ فکر کردی ما لُریم؟ فکر کردی از پشت کوه آمدیمه ؟ من خودم آمار بلدمه، ده پونزه سال رئیس مجلس بودمه، با آمار و عامار سر و کار داشتمه. من از آقای جوادی آملی پرسیدمه، چرا جوواب احمدی نژاد رو ندادیه؟ جو واب داد که مو بهش گفتمه، گفتم رسول اکرم فرموده است حتا به حیوان، حتا به بچه هم نباید دروغ گفت. احمدینژاد: دهه ... پس چرا امام زیر درخت سیب اون قول و قرارها داد؟ اون وعدهها را داد؟ ولی وقتی اومد ایران زیر همه قول و قرارهاشون زدند؟ آقای کروبی، اون زمان کجا بودی؟ چرا ایراد نگرفتی؟ نوبت ما که شد الَم شنگه در میآوری؟ احمدی نژاد چند بار زبونک میاندازد، پشت چشم را نازک میکند و میپرسد: حالا از این حرفها که بگذریم تو اول بگو ببینم اون سیصد میلیون دلاری که از شهرام جزایری گرفتی چیکارش کردی؟ کروبی: اولا که اون سیصد میلیون دلار نبود و سیصد میلیون تومان بود، این یکیش، دوم اینکه من آخوند هستم، هر کس پول بدهد میگیرم. تو تا به حال آخوندی دیدی که پول پس بزنه؟ از همه اینها گذشته جزایری که در مقابل آن پول چیزی از من نخواست... احمدی: آقای کروبی، بگذار بگویم شما از اقتصاد هیچ سرت نمیشود. آدم وقتی پولی به آخوندی میدهد یعنی اینکه اونجا سرمایهگذاری میکند، برای بعدهاش کردیت باز میکند، اعتبار باز میکند... لاکن شما این چیزها را نمیفهمید. سپس سرش را میاندازد پایین و اوراق روی میز را ورق میزند. کروبی: آقای احمدی نژاد، من اقتصاد نه بلدمه؟ اون موقع که من در حوزه علمیه الیگودرز درس اقتصاد اسلامی ره تلمذ میکردم حنابعالی تو قنداقات میشاشیدی... حالا از ما ایراد می.... مجری: خیلی میبخشیدها... حاج آقا وقت شما و آقای موسوی تموم شد. نوبت آقای دکتر رضائیه. آقای دکتر رضایی لطفا بفرمایید! رضایی: بسمالله الرحمنالرحیم... اول سهتا صلوات بفرستید تا بعد بنده شروع کنم ... حضار: علّاف شدیم از دست خامنهای و آل خامنهای رضایی: نشد، گفتم سه دفه ... حضار: علّاف شدیم از دست خامنهای و عال خامنهای.... (سه بار) رضایی: حالا سه بار هم بگویید یا زهرا یا زهرا یا زهرا حضار: یا زهرا، یا زهرا، یا زهرا رضایی: نع ... نشد، باید هنگام یا زهرا گفتن تو سینهتان بزنید، اینجوری: سپس با دست به سینهاش میزند و سه بار یا زهرا یا زهرا میگوید. مجری خیلی متشکرم آقای رضایی وقت شما هم تموم شد. کروبی: اجازه میدید من یک جمله کوتاه عرض بکنم؟ مجری: نه نمیشه، عرض بیعرض کروبی: فقط یک جمله مجری: گفتم نمیشه پدرجان کروبی: دستی بهریش سفیدش میکشد: جون من، یک کلمه، این تن بمیره، فقط دو دقیقه و دو تا انگشتاناش را تو هوا تکان میدهد. مجری: آقا چرا چونه میزنی؟ مگه اینجا دکون بقّالیه؟ میگم نمیشه هی دست بهریشاش میکشه میگه جون من جون من. احمدی: آقا اینها سه نفر بودن، من فقط یک نفر، بنا براین سه ربع ساعت یعنی 45 دقیقه دیگه باید به من وقت بدین تا تلافی کنم. مجری: آقای دکتر، شما خودتون صاحبخونهاید، هر وقت میل داشتید تشریف بیاورید کروبی+موسوی+رضایی: آقا پارتیبازی میکنید، حق ما ضایع شد... اگر رئیس جمهور شدیم پدر همهتان را میآوریم مجری: آقا دعوا تموم شد... حالا یک صلوات بفرستید و بروید پی کارتان ... الله مصّل علی ...