Mittwoch, 2. April 2008
ذوب‌شدن در اسلام یا حُباب‌شدن در ولایت؟
گفت: آقا، این ذوب‌شدن درجهل و جور و یا مُذاب شدن در ولایت مطلقه دیگه چه صیغه‌ای‌ست؟ که بعضی‌ها در نوشته‌های‌شان از آن یاد می‌کنند؟
مگر یک انسان، یک بشر، می‌تواند در چیزی ذوب بشود؟ مگر ذوب شدن آب‌شدن نیست؟ محو شدن نیست؟
گفتم: ذوب‌شدن به‌معنای گداختن، آب‌شدن، یا وا شدن در چیزی‌ست. مثل آب‌شدن برف و یخ در حرارت. مثل گداختن فلز در آتش. مثل ذوب شدن شکر در شربت، حل‌شدن قند در چای، و چه و چه ...
خواننده‌ی خوش‌صدا و حنجره‌طلایی‌ی وطن‌، آب می‌شود در حضور معشوق، کباب می‌شود، سراب می‌شود، دریا می‌شود، حُباب می‌شود، ذوب می‌شود در عشق یار، در حرارت چشمان دلدار. این‌هم یک‌جور ذوب شدن است:
http://www.youtube.com/watch?v=rNiDiWcFKDg&feature=related

ذوب‌شدن در چیزی یا در شخصی منحصر به‌یک عده معلوم و در یک زمان خاص نیست. می‌تواند هر آن در یک نسل پدید آید و بیش‌تر زمانی به‌وقوع می‌پیوندد، که ذوب شدن تبدیل به‌یک ‌جور اپیدمی بشود، ترجیحا اپیدمی مذهبی! مثلا ذوب‌شدن در رهبر دینی، که بعضی از رهبران دینی، خوشبختانه برای مذهبیون و بدبختانه برای آزاد‌اندیشان، می‌توانند هم‌زمان رهبر سیاسی مملکت هم باشند، که دیگر نور علا نور است. حالا کاری ندارم کدام رهبر، کدام پیشوا، در کدام مقطع از زمان. این نوع اپیدمی، یعنی ذوب‌شدن در رهبر، از نوع بد‌ترین‌اش هست، که مذوّبین، یعنی ذوب‌شدگان، حاضر می‌شوند برای حل‌شدن در رهبر و در امیال رهبر، دست به هر کاری بزنند و دور از جان شما، حتا آدم بکشند، که البته این آدم‌های مقتول در نظر مذّوبین، دیگر آدم محسوب نمی‌شوند.

بعضی از اقوام خیلی زود به‌محسنات و وجود یک پیشوا، پی‌‌بردند و با جد و جهد و بی‌قید و شرط، یک رهبر، هرچند نه‌چندان باب طبع همه مردم، برای خود دست و پا کردند، برگزیدند، تا برای ارضای امیال و یا آرامش و آسایش خیال، در او ذوب بشوند، حل بشوند، آب بشوند، حُباب بشوند.
از اواسط قرن نوزدهم تا اواخر قرن بیستم اما، بسیاری از اقوام فکر کردند که: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت! گفتند ما رهبر می‌خواهیم چه بکنیم؟ آقا بالاسر می‌خواهیم چه بکنیم؟ ما خود شعور داریم می‌توانیم فکر بکنیم، تصمیم بگیریم، مگر ما بلا نسبت خریم؟ گوسفندیم؟ یا بزغاله‌ایم؟ که رهبر بیاید و بجای ما فکر بکند و به‌جای ما تصمیم بگیرد؟
رهبران مذهبی، در رأس آن‌ها شیخی بنام «منتظر»، اما آمدند آیه آوردند که: بعله شما غلط می‌کنید آزاد فکر بکنید؛ شما باید تابع اولی‌الامر باشید! حکومت باید با ولایت اداره بشود! عاقلان قوم هشدار دادند ولی دیگران، یعنی هم‌کسوتان شیخ آمدند و گفتند: بله، ما ولایت می‌خواهیم، آن‌هم از نوع مطلقه‌‌اش. تو هم( یعنی شیخ منتظر) برو، به‌پاس زحماتی که کشیدی و خدماتی که کردی، کمی بیش‌تر منتظر و خانه‌نشین باش.
*
کار به‌جایی رسید که همه، یعنی تقریبا همه، محو در رهبر شدند، ذوب در ولایت شدند.
گاهی با این باور، که هرچه رهبر می‌گوید درست است، هر چه او اراده می‌کند حجت‌است. برایش شعر ساختند، ترانه ساختند، سرود ساختند و چه‌چه و به‌به گفتند ... و با آهنگی وزین خواندند: ما همه سرباز توایم رهبرا، گوش به‌فرمان تو ایم رهبرا...
این ذوب‌شدگان برای پیش‌برد مقاصد خویش و دفاع از قدرت زمینی و آسمانی رهبر از هیچ چیز نمی‌ترسیدند و از هیچ‌کس ابایی نداشتند! ترس‌شان حتا از خدای عز و جل هم ریخته بود. حرام‌اش را حلال و حلال‌اش را حرام کردند ...
سر بریدند، سینه ‌شکافتند، شیاف زهر آلود تو ماتحت نه‌گویان فرو کردند و هنوز هم اگر پایش برسد می‌کنند ...
*
گفتم: حالا فهمیدی ذوب در ولایت یعنی چه؟
گفت: آقا، من که از اول‌اش هم می‌فهمیدم ذوب یعنی چه؟ ولی این آسیدعلی رهبر، ما را گیج کرده بود، آمده خطاب به‌نمایندگان مجلس گفته است [ + ] :
( تعبير «ذوب در ولايت » را غالباً مخالفان شماها - كساني كه مي خواهند نكته گيري كنند و مضموني بگويند - به كار مي برند؛ والّا بنده اين حرف را از آدمهاي حسابي كمتر شنيده ام. بنده نمي فهمم معناي ذوب در ولايت را. ذوب در ولايت يعني چه؟ بايد ذوب در اسلام شد. خود ولايت هم ذوب در اسلام است.)
*
گفت: ناخدا، مگر شما از مخالفان نمایندگان مجلس هستید؟ مگه شما می‌خواهید نکته‌گیری کنید؟ مگر می‌خواهید مضمون برای مردم به‌گویید، به‌کار ببرید؟ مگر شما با این سن و سال و تجربه و با این ریش سفید و سر کچل و 120 کیلو وزن، آدم حسابی نیستید؟ آقا می‌گوید: حالی‌اش نیست! نمی‌‌فهمد معنای ذوب در ولایت چیست؟
گفتم: پدر جان، من نه مخالف نمایندگان مجلس هستم و نه آن‌ها را می‌شناسم، نه می‌خواهم نکته‌گیری‌ای کنم و نه مضمونی برای کسی بسازم. آسید علی رهبر هم منظورش شخص‌بنده نیست. او دل‌اش جای دیگر خون است...
اگر هم شکسته‌نفسی می‌فرمایند و می‌گویند معنی‌ی ذوب در ولایت را نمی‌فهمند، خُب ... بیایند این پست مرا بخوانند تا بفهمند معنی ذوب در ولایت چیست؟.
گفت: آغا می‌گوید: باید ذوب در اسلام شد. می‌گوید: خود ولایت هم ذوب در اسلام است. آخه ذوب در اسلام‌‌شدن کجا؟ و کی؟ و چه‌گونه؟ نفعی به‌اسلام یا به‌من یا به‌بشریت، یا به‌دین و به مذهب می‌رساند؟ اگر من ذوب بشوم؟ آب بشوم، حُباب بشوم، کباب بشوم؟ پس فلسفه وجودی من تو این دنیا چیست؟ به‌دنیا آمده‌ام تا ذوب بشوم؟، آب بشوم؟ کباب بشوم؟ اصولا چه‌جوری باید ذوب بشوم؟ مگر من شکرم که ذوب بشوم؟ مگر من قندم، روغن‌ام، برف‌ام، که آب بشوم؟ که ذوب بشوم؟ که حُباب بشوم؟ اگر قرار باشد همینطور الکی ذوب بشوم پس خدا چرا به‌من عقل و شعور داده‌است؟
پس پرهیزکاران بودایی، یهودی، عیسوی، زردشتی، که نمی‌توانند در اسلام ذوب بشوند، هرگز رستگار نخواهند شد؟ آیا جزو آدم محسوب نخواهند شد؟ هر کار نیکی هم که انجام داده باشند، چون ذوب در اسلام نیستند، به‌حساب نمی‌آید؟ آیا فقط ما مسلمان‌ها هستیم که باید ذوب بشویم؟ آب بشویم؟ آیا اگر مسلمانی دل‌اش نخواست ذوب بشود تکلیف‌اش چیست؟ دیگر مسلمان به‌حساب نمی‌آید؟ آیا اگر کسی برای رهایی از ذوب‌شدن برود زردشتی بشود، مسیحی یا بودایی یا کلیمی بشود باید مادام‌العمر خود را پنهان کند؟ مبادا مسلمان‌ها بیایند و زورکی ذوب‌اش بکنند؟

گفتم: چرا از من می‌پرسی؟ برو از خودش بپرس!
گفت: آقا، مگه می‌شه چیزی از رهبر پرسید؟ فوری مثل گنجی و سازگارا و عبدالله نوری و که و که می‌فرستندات زندان، آن هم نوع انفرادی‌اش! تا درست و حسابی ذوب بشوی، محو بشوی، آب بشوی.
*
گفتم: پسر، ا دست از سر کچل ما بردار! همین‌جوریش کم دردسر برای خودمان درست کردیم، می‌خواهی در برابر دستور و فتوای رهبر، سر ذوب شدن در اسلام هم، با وی سر شاخ بشوم؟ .
من خودم بدون ذوب‌شدن هم مسلمانم و خیلی هم راضی هستم. تو می‌خواهی برو ذوب بشو! من یکی ذوب‌شدنی نیستم.
گفت: آقا تمام بحث من بر این است که چرا ذوب بشوم چه نتیجه‌ای از ذوب شدن من بدست می‌آید؟
گفتم: برو بابا پی‌ی کارت، چای - کاپوچینو یم سرد شد ...
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به دنباله بفرستید: Donbaleh

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com