گفت: آیتاللهالعظمی سیدعلی، الخامنهای الموسوی الحسینی، با تقلب و فریب و سرقت در آراء، احمدی نژاد را، که مسبب شکست سیاسی و فروپاشی اقتصادی و باعث شرمندگی هر ایرانی است، بر خلاف خواست اکثریت، دگر بار بر مسند ریاست جمهوری نشاند. هم زمان دست مُزدور های یونیفورمپوش و لباس شخصیهای بیریشه را در سرکوب اعتراض مسالمتآمیز مردم باز گذاشت و مسبب کشتار جوانان وطن شد و با این کار نشان داد نشانی از عدل و عدالت و از تدبیر و درایت ندارد. نیز از مدیری و مدبّری، که طبق قانون اساسی خودشان میبایست از مشخصات رهبری محسوب شود، عاری است و در مجموع فاقد خصلتهای پسندیده است. بههمین دلیل طبق فتوای آیتالله منتظری، او بدون نیاز به تشکیل جلسهای و مجلسی، در مکان جائر، ستمکار و مستبد، از مقام ولایت مطلقه و رهبری، معزول است و مشروعیتای هم اگر میداشته، با این خرابکاریهای عرفی و شرعی، از دست داده است. گفتم: خُب ...؟ گفت: این اولندش. دویُم اینکه اگر به اعتقاد رهبر محمود احمدی نژاد منتخب اکثریت ملت است پس خود او، یعنی محمود احمدی نژاد، در سمت ریاست جمهوری، طبق مشروعیتی که به اصطلاح از مردم! کسب کرده است، حق انتخاب وزیران و معاونیناش را دارد. آیا مخالفت با گزینش مهندس اسفندیار رحیم مشایی، بهعنوان معاون اول رئیسجمهور، دخالت هردنبیلی رهبر و دلیل عدم اعتماد وی به رئیس جمهور منتخب مردم! نیست؟ و آیا این انگشت تو کارها کردن یک تو دهنی دیگر به امّت همیشه حزبالله نیست؟ گفتم: خُب ... که چی؟ گفت: این دومندش. سیّم اینکه، طبق برداشت آخوند های حکومتی، مصلحت نظام بر همه چیز، از جمله بر دین و بر ایمان بر خانواده و بر زن و بچه، ارجحیت دارد. امام راحل فرمودند مصلحت نظام حتا بر احکام ثانویه و دیگر آیات عظام و علمای اعلام فتوا دادند که تلاش برای ماندن بر سر قدرت نهتنها بر احکام ثانویه که بر احکام ثالثیه و رابعیه و خامسیه ... تا عشریه هم ار جح است! گفتم: خُب ... منظور؟ گفت: گیرم که بر اثر فشار روز افزون مردم و بهخطر افتادن نظام الاهی عبادی، که خطر فروپاشیاش حتا مایه دغدغهی آیتالله شیخ منتظری هم شده است، در صورتی که او میتواند با یک فتوا اعلام بکند در استقرار حکومت ولایت فقیه، در اوایل انقلاب، اشتباه کرده است و حرفاش را پس میگیرد و بدین وسیله نام نیکی در تاریخ از خود بجای بگذارد؛ آری اگر بر اثر فشار مردم و خطر فروپاشی رژیم، رهبر مجبور شود، علیرغم میل باطنی، احمدی نژاد را از مقاماش خلع کند، بهخواست مردم لبیک بگوید و برای نجات نظام، تسلیم رأی مردم بشود و ریاست حمهوری مهندس میر حسین موسوی را بپذیرد و ایشان را بهجای احمدی نژاد بنشاند، آیا مراسم تحلیف و تنفیذ رئیسجمهوری از دست رهبر جائر، ستمکار و قاتل، با توجه به عدم مشروعیت و عزل از مقام، طبق اصولی که در بالا عرض شد، قانونی هست؟ آیا قابل تأیید و مورد قبول هست؟ و آیا آقای موسوی حاضر است تنفیذ مقام ریاستجمهوری را از دست چنین رهبری بپذیرد؟ آیا با این کارش، مشروعیت مجدد به رهبر نامشروع نمیبخشد؟ آیا خون نداها، سهراب ها و دیگر جوانان وطن پایمال نشده است؟
آیا میر حسین نیز پس از تنفیذ بر دست رهبر بوسه می زند؟
گفتم: خُب ... بس است دردت را فهمیدم. میخواهی بگویی اصولا رهبر، مشروعیت ندارد. خواه تنفیذ کاندیدای اکثریت را بپذیرد خواه نپذیرد. ولی تو چرا فکر میکنی فردی مثل سیدعلی خامنهای زیر حرفاش میزند و برای نجات رژیم و برای مصلحت نظام باعث آبروریزی خودش میشود؟ گیرم که گیلانی بهخاطر مصلحت نظام حکم قتل فرزند خویش را نوشت و امضا کرد، شیخ خزعلی بچه تحصیل کرده و فهمیدهاش را عاق کرد، در حالیکه رفسنجانی و واعظ طبسی و مکارم شیرازی و دیگر آیات عظام و غیر عظام فرزندانشان را به مقام و ثروت و مکنت رسانیدند و به ریش خزعلیها خندیدند ... ؟ * گفت: آنچه که مربوط به آبروی رهبر میشود ... بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی، این مشکل را حل کرده است، یعنی آقای خامنهای هم میتواند طی یک جلسه محرمانه با خدا، پس از صرف چای و بیسکویت، آبرویاش را با وی معامله کند. گفتم: تکلیف جام زهر چه میشود؟ گفت: خامنهای مردش نیست...