Mittwoch, 15. Juli 2009
آقای رهبر، تولدت نامبارک!
حضرت آیةالله العظمی سیدعلی خامنه‌ای در 24 تیرماه 1318 هجری شمسی، مطابق با 28 صفر 1358 هجری قمری و برابر با 16 ژوئیه 1939 میلادی در مشهد به‌دنیا آمد ( ویکی‌پدیا). یعنی حضرت‌اش به‌تاریخ شمسی امروز هفتاد ساله می‌شود و به‌تاریخ فرنگی فردا.
خداوند تبارک و تعالی طول عمر به‌ایشان عنایت فرماید ولی هم او می‌داند و هم ما می‌دانیم که ملت رنج‌دیده ایران نام وی را در تاریخ پر افتخار خویش به نیکی ثبت نخواهد کرد، سهل است او که مسبب بگیر و ببند، زندان و شکنجه و کشتُ‌کشتار‌هاست، در ردیف سعدبن وقاص‌ها و حجاج‌بن یوسف‌ها، جای خواهد گرفت.
او مسؤل اعمالی‌ست، که هرچند خود به‌سبک آخوندی زیر بارش نمی‌رود و معصیت‌های کبیره و صغیره‌اش را به‌گردن دشمن، علی‌الخصوص آمریکا و اسراییل می‌اندازد. ولی تاریخ برگ‌های زمان را ورق می‌زند و حقایق را همیشه عریان، همان‌طور که بوده‌است، به‌ثبت می‌رساند.
*
خامنه‌ای اگر همان آخوند روضه‌خوان ساده سابق باقی مانده بود، چه بسا هم نزد خدا عزیز می‌ماند و هم در نزد اقوام و اعوان خویش و هم نزد دوست و آشنا احترام و عزّت‌ای کسب می‌کرد و نام نیکی از خود به‌جای می‌گذاشت.
کسانی که قبل‌از انقلاب، چه در زندان‌های شاه، چه در تبعید و چه در مجالس و محافل اُنس با وی آشنا بوده‌اند، سخن از شخصی وارسته و گشاده‌دست، سخن از روحانی خوش‌اخلاق، مهربان و خنده‌رو، می‌رانند.
دریغ و هیهات که مقام دنیوی و جای‌گاه رهبری و ولایت مطلقه، موجودی از وی ساخته است، که از هر چیز که بگذریم، حتا در خلوت خویش و با خویشتن نیز بیگانه شده است. و چه بد!
او آبروی‌اش را، اگر چیزی از آن باقی مانده بوده است، در دفاع از شخص کم‌مایه‌ای مثل احمدی نژاد نزد ملت ایران و در جهان ریخت و همه چیز خویش را در حمایت از وی به ثمن‌بخس فروخت.
و در کوشش برای نگهداری او بر سر قدرت، آن‌هم به‌هرقیمتی، و بر خلاف خواسته و میل جوانان آینده‌ساز وطن و در تضاد با آرزوهای اقشار جامعه، که کمی آزادی می‌خواستند، آینده‌ای تاریک و بدنام برای خود ورق زد.
او مصداق کسی‌ را یافته است، که در مجامع روحانی و به‌زبان آخوندی به آن « خسرالدنیا والآخره» می‌گویند.
*
همه عاقلان قوم و آیةالله‌های برجسته و دارای نام و نشان در نظام، از منتظری تا صانعی از طاهری تا حتا ملاحسنی در ارومیه، عیان و آشکار، در خفا و پوشیده، تقبیح می‌کنند عمل و رفتار نسنجیده و آزمند رهبر را در مسأله انتخابات. می‌گویند گیریم که موسوی یا کروبی رئیس‌جمهور شده بودند، با بودن شمشیر دوموکلاسی مثل ولایت مطلقه فقیه بر سرشان، آن دو چه‌کار می‌توانستند، بدون خواست و میل رهبر، انجام بدهند؟ که تو این‌چنین ترسیدی؟ و به‌سیم آخر زدی؟

حقیقت این است که رهبر خاطره بدی داشت از دوران نخست‌وزیری میرحسین موسوی، از دوران رئیس‌‌جمهوری رفسنجانی و محمد خاتمی و همین دلواپسی و دلهُره‌ی بی‌جا، او را از هول حلیم توی دیگ انداخت. او مصلحت خویش، قدرت و حکومت خویش را بر ‌مصلحت مردم صلح‌جو، که در چارچوب همین رژیم، کمی تغییر، کمی هوا برای نفس‌کشیدن می‌خواستند، ترجیح داد.
او مصلحت کشور را به مصلحت احمدی نژاد و دارد و دسته‌اش فروخت. و کاری کرد که حتا به قوانین مندرج در قانون اساسی رژیم الاهی/ زمینی خوش نیز پشت‌پا زد!
کاری کرد که فضیلت و خصلتِ رهبری، مدیر و مدّبر و عادل بودن را، از خویش سلب کرد. *
دکتر شجاع‌الدین شفا، مورخ، روشنفکر، دانشمند، محقق و پژوهشگر، که بیش‌از بیست سال از رهبر مسن‌تر است، در نامه‌ای سرگشاده به او هشدار داده است.
این امر مرا بیاد هشدارهای بختیار، علی اصغر حاج سید جوادی، داریوش فروهر و دیگر دل‌سوزان مملکت، در قبل از انقلاب، به شاه می‌اندازد، که مطمئنم خود رهبر هم، که تقریبا هم‌سن و سال من است، این نامه‌پراکنی‌ها، این هشدارها، این نصیحت‌ها را به‌خوبی به‌یاد می‌آورد! ولی او، شاه، گوش شنوا نداشت و زمانی پنبه از گوش بیرون آورد که دیگر دیر شده بود، خیلی دیر.
آقای خامنه‌ای! به‌هوش باش! نگذار تو هم به همان سرنوشت دچار شوی که دیگران قبل از تو به آن دچار شدند!
ملت را بیش از این از دست مده! بیا و به آغوش ملت باز گرد! در روز مبادا اولین کسانی که از اطراف‌ات پراکنده شده و فرار کنند همین حسین شریعتمداری، همین الهام، همین حداد عادل، فاطمه رجبی و دام‌پزشک سردار سرلشکر حسن فیروز آبادی خواهند بود، ده نمکی و الله‌کرم که رفتند ... مطمئن باش حسن نصرالله، خالد مشعل و اسماعیل هنیه هم به‌دادت نخواهند رسید!
اکنون جز "بله قربان‌گویان" همیشگی، کسی هم‌نشین و هم‌محفل تو نیست و اگر هم کس مانده باشد منافع‌شان ایجاب نمی‌کند تو را از خواب اصحاب کهف بیدار کنند!
از من گفتن، از تو نشنیدن!
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به دنباله بفرستید: Donbaleh

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com