امام جمعه ناکجا آباد شکایت دارد از رانندههای ماشینهای سواری. میگوید آنها بهجای اینکه آخوندهای بیچاره را که سر جادهها ایستادهاند سوار کنند، دخترها را سوار میکنند و حتا سَر ِ نوبت دعوایشان میشود.
ایشان آرزو میکند: کاش ماهم دختر بودیم.
*** کاش من هم دختری بودم قشنگ خوشگل و خوشتیپ و رند و شوخ و شنگ * کاش من هم داشتم دو تا ممه مرد خوشتیپی بهمن میزد تنه * نیشگونی میگرفت از باسنام میربود با بوسهای جان از تنام * کاش من هم دختری بودم ملوس کاش من هم میشدم یکشب عروس *
کاش اسمام بود نرگس یا پری
مهرنوش، شبنم، ستاره یا زری
* کاش ماشینهای زرد و سُرخفام نیش ترمز میزدند در پیش پام * با نگاهی، چشمکی، لبخندکی میدریدند از تن من خشتکی * کاش میبردند مرا جادّهی هراز با فریبی مینمودند سرفراز *
یکشبی درحالت مستی و شور قعر دره پرت میکردند بهزور