Sonntag, 11. Mai 2008
اسراییل، شست سال افتخار ...
شست سال غرور و افتخار و سربلندی، شست سال شکوه و رونق و ترقی و پیشرفت ...
ملت یهود از سرزمینی برهوت و از کویری سوزان بهشتی ساخته است که توسعه اقتصادی، صنعتی، بویژه تکنولزی و فن‌آوری‌اش به کشورهای توسعه یافته غرب پهلو می‌زند و رقیب می‌طلبد و زبانزد خاص و عام و مایه رشک دوست و دشمن است ( خود به‌اقتضای شغلی رفتم و دیدم و آفرین گفتم ).
بی شک کم‌تر ملتی‌ در تاریخ سراغ داریم، که هم‌چون ملت یهود ‌آزار دیده باشد، زجر و شکنجه و زندان کشیده و قتل عام شده باشد. تجربه دوهزار سال آواره‌گی، از سرزمینی به سرزمین دیگر، از کشوری به‌کشور دیگر، سرگردان در گوشه و کنار اروپا و آسیا، سنگ زیر آسیاب‌شان کرد.
و هر جا که رفتند و در هر نقطه که ساکن شدند، آباد کردند و غرور آفریدند و فراموش نکردند سرزمین پدری را. اتحاد و امید رسیدن مجدد به‌وطن را، اورشلیم را...
و سرانجام رمز «ان‌الله مع‌الصابرین» به‌حقیقت پیوست. تا کور شود هر آن که نتواند دید.
*
شست سال پیش در چنین روزی تولدی دیگر روی داد و رسیدند این ملت متمدن و سزاوار به‌آرزویی که اجدادشان نسل به‌نسل در دل می‌پرورانیدند: سکونت در سرزمین آباء و اجدادی، تا بگویند: آواره‌گی‌ی دوباره؟ هرگز! هالوکوست دیگر؟ هرگز!
*
سرزمین پراکنده آلمان‌، که بیسمارک، متحد و پهناورش کرد، در اوایل قرن بیستم میلادی، همانند بسیاری از ممالک دیگر اروپا، کشوری بود پیشرفته، که چار نعل به‌سوی صنعتی‌شدن می‌تاخت.
دلیل و نشان پیشرفت و توسعه هر کشور، در آن ایام، در قرون هیجده و نوزده و اوایل قرن بیست، قدرت جنگی و مصاف رزمی آن کشورمحسوب می شد. یا چنین وانمود می‌کردند که این‌جور است.
آلمان نیز، یکی پس از دیگری، زیر دریایی و کشتی جنگی می‌ساخت و به آب می‌انداخت و با این کارش ترس و واهمه، ظن و تردید، در دل همسایگان‌اش می‌کاشت. تانک و توپ و هواپیما سازی‌شان به‌جای خود محفوظ،، که در صنعت فولاد سازی، استاد بودند در جهان.
آلمان، برای نشان‌دادن برتری اقتصادی و جنگی‌اش، با قدرت‌های اروپایی آن زمان در افتاد ولی با بدشانسی جنگ را باخت. با این‌حال، پس‌از تسلیم، هنوز چنان اندوخته علمی و ثروت مالی داشت، که نه تنها از عهده پرداخت خسارت‌های سنگین به کشور‌های پیروز برآمد، که در مدتی کوتاه، باز به‌چنان توسعه و پیشرفتی رسید، که (با تأسف) مسبب جنگ دیگری در اروپا و جهان شد، حتا قرارداد تسلیم بدون قید و شرط «ورسای» پس از جنگ جهانی اول، جلودارش نشد، آن را پاره کرد و به‌دور ریخت.
این بار تقریبا با همه کشورهای اروپایی و حتا با کشور‌های ماوراء بحار نیز در افتاد و زیر دریایی‌ها و کشتی‌های جنگی‌اش، در این‌طرف اقیانوس اطلس، امان از انگلیس گرفته و خواب از چشم چرچیل ربوده بودند و در آن طرف دریای آتلانتیک، در مقابل ‌بنادر آمریکا، با کمین کردن در جلو بنادر، هر شناوری را، که قصد ورود به، یا خروج از بندر داشت، به‌قعر دریا می‌فرستادند.
یک پیر مرد هشتاد و دوساله آلمانی، که در زمان جنگ جوانی بیش نبوده است، در مقابل پرسش من که چرا ملت آلمان این چنین شیفته نازی‌ها شده بود؟ گفت: وقتی به‌عنوان دانش آموز دبیرستان به نقشه جهان ، که در کلاس درس آویزان بود نگاه می‌کردم، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب اروپا، تا سواحل شمال آفریقا و دامنه غرب دریای مدیترانه، همه جا پرچم آلمان در اهتزاز بود، همه جا مال ما بود. چگونه احساس غرور نکنم و دستم را به‌عنوان سلام هیتلری بالا نبرم؟
*
این‌همه نوشتم تا بگویم آلمان، که اینک سال‌هاست وطن دوم من شده‌است، و با تاریخ‌اش همان‌‌گونه آشنا هستم که با تاریخ زادگاه پرافتخارم ایران، در قرون هژده و نوزده و اوایل قرن بیست، بدون علم و دانش و تکاپوی یهودیان الیت و فرهیخته‌‌اش، هرگز به چنان قدرت اقتصادی و اجتماعی و علمی و فرهنگی نمی‌رسید، که به آن رسیده بود.
به‌جرأت می‌گویم این کشو، پیش‌رفتِ علمی، صنعتی و اقتصادی‌اش را به وفور مدیون شهروندان یهودی‌اش بود.
به‌ترین تکنیسین‌ها، فرهیخته‌ترین دانشمندان، فیزیک‌دانان، پزشکان، وکلای دادگستری و حقوق‌دانان‌اش، شهروندان یهودی‌اش بودند، که هیچ تفاوتی با دیگر شهروندان نداشتند.
و چه خوب که آلبرت آینشتاین یهودی بود و از آلمان فرار کرد و گرنه آلمان‌ها قبل از آمریکا به بمب اتم دست می‌یافتند.
*
چه شد که شخصی نظیر هیتلر چنان نفرت پیدا کرد از این قوم فرهیخته؟ و آن چنان دشمن دشمن کرد و ناروایی در حق آنان روا داشت، که جمع کثیری از ملت آلمان هیپنوتیزم شدند، دیوانه شدند، و حتا هم‌اکنون، پس از گذشت 65 سال از پایان جنگ، آن‌گاه که من در مجالس پیر‌مردان آلمانی شرکت می‌کنم و سخن به‌نیکی از اسراییل و قوم یهود بر زبان می‌آورم، آن‌ها به‌اعتراض و به‌نشان نفرت کور، نیم متر از روی صندلی می‌جهند و دندان قروچه می‌‌کنند و صرفا به‌احترام و ملاحظه من از توهین لب فرو می‌بندند ولی با شنیدن نام یهود کم مانده‌است از شدت خشم منفجر شوند یا سکته کنند!
شگفتا! بدون این‌که علت نفرت‌ کورشان را، حتا اینک که لب گورند بدانند؟ راستی چرا؟ در مقابل پرسش من که چرا و به‌چه دلیل این‌همه نفرت؟ هیچ پاسخ منطقی و مستدلی ندارند.
و مقایسه می‌کنم این نفرت کور را با نفرتی که آخوندها در وطن‌ اصلی‌ام ایران، از اسراییل و از قوم تاریخی یهود در ذهن مردم کاشته‌اند. که من شخصا می‌دانم انگیزه‌ای جز دشمن‌تراشی برای فرار از بی‌عرضه‌گی خویش در مقابله با معضلات اجتماعی-اقتصادی و رو یا رویی برای حل مشکلات و بهانه‌ برای بر سر قدرت ماندن ندارند و با این ترفند‌ها و عوام‌فریبی‌ها سر مردم بی‌چاره را گرم نگه‌می‌دارند، که برای حفظ قدرت، دین و مذهب و تاریخ را هم به‌هم ریخته‌اند؟
*
سؤال من این‌است: روحانیونی که تأکید بر دشمنی با یهود دارند و ادعای مسلمانی می‌کنند، چرا کتاب آسمانی را محترم نمی‌شمرند و به محتوای‌اش احترام نمی‌گذارند؟ مگر قران مجید جا به جا و در آیه‌های متعدد از قوم یهود و اولاد ابراهیم، و از یعقوب و اسحاق و شعیب و یحیا و ذکریا و یوسف به نیکی یاد نمی‌کند؟ پس این همه نفرت از قوم یهود چرا؟
که البته سعی می‌کنند به‌ظاهر آن را در پوشش مخالفت با موجودیت کشور اسراییل نشان دهند؟
قبول می‌کنم آن‌ها، آخوندها، با ایران بیگانه‌اند و دل‌ در گرو مهر ایران ندارند، مگر زمانی که منافع مادی و سود قدرت‌طلبی‌‌شان ایجاب کند، ولی مسلمان که هستند! پای‌بند قرآن که هستند! ابراهیم خلیل‌الله را که قبول دارند! و بارها در مساجد دست به دعا برداشته‌اند و دعای « یا مُلیَن‌الَحدَیدِ لِداوودِ عَلیه‌الَسلام» را زمزمه کرده‌اند .
و سلیمان‌بن داوود را می‌شناسد و قبول دارند شخصیت ممتاز این پیامبر را. پس این چه کینه شتری‌ست که آقای خامنه‌ای و آخوندهایش از پسرعموهای خویش دارند؟
می‌دانم خود ادعای دیگری دارند ولی هم من و هم مردم جهان می‌دانیم آخوند دروغ می‌گوید، سفسطه می‌کند، عوام‌فریبی می‌کند، زبان‌اش با دل‌اش همراه نیست. هرجا بد از یهود می‌گوید یک‌جور کینه و دشمنی، نفرت و انزجار در لحن‌اش آشکاراست و هر جا سعی بر‌مصلحت‌ خیر‌خواهانه و سخن‌گویی به‌ظاهر بی‌طرف دارد، دُمب خروس در آستین‌اش هویدا می‌شود.
*
وجود اسراییل ضامن صلح در خاورمیانه و جهان و ضامن صلح در ایران است. اگر آقای خامنه‌ای و آخوند‌هایش این مسأله را درک نمی‌کنند، نمی‌توانند به‌این حقیقت پی ببرند یا قدرت‌طلبی مطلق کورشان کرده‌است، تقصیر ملت ایران چیست که باید چوب نادانی آنها را بخورند؟
*
اگر سرزمین فعلی اسراییل را به فلسطینی‌ها داده بودند و نوار غزه و ساحل غربی اردن را به اسراییل، هم اکنون نوار غزه و ساحل غربی رود اردن بهشت برین بود و سرزمین فعلی اسراییل لجن زار...
*
اگز فلسطینی‌ها گول احمد شوقیری‌ها و گمال عبدالناصرها و حافظ اسد‌ها نخورده بودند، اینک شست سالگی مملکت آن‌ها را هم جشن می‌گرفتیم. در عوض هم اکنون، که اسراییل با سرافرازی مشغول برگزاری جشن و سرور است، فلسطینی‌ها در پرتو رهبری داهیانه ابو زیمبل، شیخ هانیه، نه برق در نوارغزه دارند و نه آب. و حزب‌الله شیعه در لبنان برادران سنی خود را می‌کشد و بکش بکش است در خیابان‌ها یا بقول خودشان محشر کبرا‌ست در طرق و شوارع. و فرودگاه بین‌المللی بیروت را محاصره و قفل می‌کنند و به ریش دولت منتخب می‌خندند، که وَه چه استادند در این جورکارها!
آیا تا کنون دیده‌اید که یهودی‌ها با هم بجنگند؟ و هم‌دیگر را تکه پاره کنند؟
ببین تفاوت رَه از کجاست تا به‌کجا!
*
تا حکومت اسلامی در ایران برقرار است و حیات و موجودیت و صلاح خویش را در جنگ و دعوای خاورمیانه می‌بیند، که می‌بیند، تا خالد مشعل‌ها و اسماعیل هانیه‌ها سرنوشت فلسطین را رقم می‌زنند، ملت بدبخت فلسطین هرگز صاحب سرزمین و وطنی نخواهد شد و حتا یکسالگی‌اش را هم جشن نخواهیم گرفت، چه رسد به شست سالگی... این جمله قصار را هم بر مزار من حک کنید.
*
مبارک باد استقلال و تولد دوباره اسراییل. درود بر این ملت فرهیخته و سلحشور.
*
در سربلندی و بزرگ‌داشت کشور اسراییل ایرانی‌زادگان نیز، در مقامات کشوری و لشکری، سهیم بوده‌اند. به‌امید روزی که ایران و اسراییل، همانطور که تاریخ کهن‌ دو کشور گواه‌است، در آینده نیز دست در دست یک‌دیگر، در همه زمینه‌ها همکاری و مساعی دوباره نصیب شان شود و بازهم زانو به‌زانو و دوش به‌دوش در صلح و صفا زندگی کنند.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به دنباله بفرستید: Donbaleh

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com